این روزها ذهن و روانم آشفته و بیقرار و اندوهگین است. از درون خستهام و بیرمق و بیفروغ. دست و دلم به هیچ کاری نمیرود. نه حالِ کتاب خواندن دارم و نه حوصله پژوهش. ماندهام با چند کار عقبافتاده و ناتمام. گویی در این ایامی که با بیم و تنش و اضطراب و مرگ گره خورده و از هر سو رخدادها و خبرهای شوم و منحوس بر سرمان آوار میشود نظمِ زیستن به تعلیق درآمده و راهی جز بیخیالی نمانده. اما مگر میتوان بیخیال بود؟! موقتاً شاید!
مسعود زمانی مقدم
واخنینگن هلند، دیماه 1398
درباره این سایت